اسفند 91 - فقط عاشقا بیان تو!!!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


فقط عاشقا بیان تو!!!

 

 

ترسیدی از ستاره هایت کم شود که پس کشیدی دستت را؟


تو که میدانستی فقط برای تو

با چه اشتیاقی خودم را قسمت میکنم
 
پـس چرا زودتـر از تکه تکه شدنم
 
جوابم نکردی؟
 
برای خداحافظی خیلی دیر بـود
 
خیلی دیـــــــــر
 
دلـــــــــم برای اشکــهایی که پرپر شد
 
دلـم برای بغضهایی که در گلو نشست
 
دلــم برای خودم می ســـوزد
 
هر که رسید با حرفهایش, با کارهایش
 
به تلافی اشکهایی که یک شب ناخودآگاه پاک کرد
 
خراشید دلم را, خشکاند لبخندهای گاه گاهم را
 
باز و باز و باز شکست تمام از نو ساخته هایم را
 
و من فقط گفتم: یادش بخیر
 
یادش بخیر روزهایی که با تو برای خودم کسی بودم
 
آنقدر نفــس میکشم تا تمام شود همه ی نفـس هایی که هی سراغ تـو را
 
میگیرند

 

 + +از عشق است...وگرنه من هیچ وقت این همه قانع و تسلیم نبوده ام !

 

++دنبال بهانه ای برای گریه می گردم ...اخم های تو کجاست !!؟

نوشته شده در سه شنبه 91/12/29ساعت 6:48 عصر توسط نفس نظرات ( ) | |

 

 

دلم ذره ای مردن میخواهد !

 

 فقط میخواهم بدانم من اگر نباشم

تمام مشکلات حل میشود ؟؟!!

 

++ باز هم دیدمش نه اینکه بغض کنم! نه!فقط از درون هزار سال " پیر" شدم.

++ گفتی لب تر کن تا دنیارا به پایت بریزم حالا چشم تر کرده ام میایی؟؟


نوشته شده در سه شنبه 91/12/29ساعت 6:45 عصر توسط نفس نظرات ( ) | |

 

نمی‌دانم !

من در دوست‌داشتنت غرق شده‌ام ...؟

یا دوست‌داشتنت در من ...؟

هرچه هست جداییشان / درست بر عکس من و تو 

خیلی سخت است!

 

++دلواپسی‌هایم را خلاصه کرده‌ام در لورازپام‌های بی‌خاصیت که خواب را شرطی کرده‌اند اما تو را نه ...

++ حالم اصلا خوب نیست یک مسکن قوی می‌خواهم بدون تجویز روزگار هم ... مرگ می‌دهی؟!


نوشته شده در سه شنبه 91/12/29ساعت 6:44 عصر توسط نفس نظرات ( ) | |

تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ....

از دلـتـنـگـی ام ...

گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم ...

خـوابـت را بـبـیـنـم ...

مـیـفـهـمـی ؟!!

فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !!!

 

++ من،عاشقانه هایم را در گوشِ نسیمی زمزمه کردم که از حوالی چشـــــــــمانِ تو عبور می کرد...

++ با مرورِ تو هیچ چیز عوض نمی شود تنها تو را از بَر می شوم!
 


نوشته شده در سه شنبه 91/12/29ساعت 6:43 عصر توسط نفس نظرات ( ) | |

 حتی اگر حرفی هم نبود

 

شماره ام را بگیر و فقط بخند

وقتی میخندی

زمان می ایستد 

ودر زیر پوستم انگار پرنده ای 

برای رهایی پرپر میزند  

  

++ اگر مرده‌ای، بیا و مرا ببر و اگر زنده‌ای هنوز لااقل خطی، خبری، خوابی، خیالی ...بی‌انصاف

++ راست می گفتی !من به درد تو ... نمی خوردم !ولی به درد تو من ! نمی مردم ؟
 
++ همین که تو میدانی دوستت دارم کافیست بگذار خفه کند خودش را دنیا...
 


نوشته شده در سه شنبه 91/12/29ساعت 6:42 عصر توسط نفس نظرات ( ) | |

   1   2      >
قالب : پیچک